جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بابل
(بِ) (اِ.) مغرب.
ب
معین
باایمان
(ص مر.) مؤمن، باعقیده. مق بی ایمان.
ب
معین
بابزن
(زَ) (اِ.) سیخ کباب.
ب
معین
بااهمیت
(اَ هَ مّ یَّ) (ص مر.) ارجمند، باارزش. مق بی اهمیت.
ب
معین
بابرکت
(بَ رَ کَ) (ص مر.)۱- دارای برکت.۲- (عا.) هر چیز که بیش از تصور افزون آ...
ب
معین
باانضباط
(اِ ض ِ) (ص مر.)۱- منضبط، مرتب.۲- کسی که کاملاً مقررات نظام را مراعا...
ب
معین
بابت
(بَ) ( اِ.)۱- شایسته، سزاوار، درخور.۲- از باب، در عوض، درخصوص.۳- هم ...
ب
معین
باانصاف
(اِ) (ص مر.) منصف، عادل.
ب
معین
باباکرم
(کَ رَ) (اِ.) نوعی رقص ایرانی.
ب
معین
بااطلاع
(اِ طِّ) (ص مر.) مطلع، آگاه.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها