جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بارگیر چوبین
(رِ) (اِمر.) کِشتی.
ب
معین
بارنهادن
(نَ دَ) (مص م.) زادن، زاییدن.
ب
معین
بارگیر
(اِ. ص.) بار برنده، هر حیوان بارکش.
ب
معین
بارنامه
(مِ) (اِمر.)۱- اجازه حضور به درگاه شاهان.۲- برگهای که در آن نوع کالا،...
ب
معین
بارگی
(رَ) (اِ.) اسب.
ب
معین
بارمایه
(یِ) (اِمر.) زادراه، توشه برای مسافرت.
ب
معین
بازجو
(اِمر.) مأمور تحقیق.
ب
معین
باز ماندن
(دَ) (مص ل.)۱- واماندن، پس افتادن.۲- به جا ماندن.
ب
معین
بازتاب
(اِمص.)۱- برگشت، انعکاس.۲- مجازاً: اثری که از چیزی در دیگران یا در مح...
ب
معین
باز شدن
(شُ دَ) (مص ل.)۱- گشاده شدن.۲- رفتن.
«
‹
19
20
21
22
23
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها