جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بازارگرمی
(گَ) (ص مر.) (عا.) زبان بازی برای تبلیغ متاع خود، مهارت در جلب مشتری.
ب
معین
باز خشین
(زِ خَ) (اِ. ص.) نوع بسیار خوب باز که پشت آن به رنگ کبود و چشمهایش سی...
ب
معین
بازارگان
(ص مر.) نک بازرگان.
ب
معین
باز افتادن
از چیزی (اُ دَ. اَ) (مص ل.) محروم شدن از چیزی، بی نصیب شدن از آن چیز....
ب
معین
بازارچه
(چِ) (اِمصغ.) بازار کوچک.
ب
معین
بازار شکستن
(شِ کَ تَ) (مص ل.) از رونق و رواج انداختن.
ب
معین
بازگردانیدن
(گَ دَ) (مص م.)۱- مرجوع کردن.۲- پس فرستادن.
ب
معین
بازنده
(زَ دِ) (ص.)۱- دارای باخت.۲- شکست خورده، ناموفق، ناکام.
ب
معین
بازگرداندن
(گَ دَ) (مص م.) بازگردانیدن.
ب
معین
بازمانده
(دِ) (ص مف.)۱- عقب مانده.۲- وارث.
«
‹
22
23
24
25
26
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها