جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بالغ
(~.) (اِفا.)۱- به حد بلوغ رسیده.۲- رسا.
ب
معین
بالاتفاق
(بِ لْ اِ تِّ) (ق.) همگی، جمعاً.
ب
معین
بالعکس
(بِ لْ عَ) (ق.) برعکس، به عکس.
ب
معین
بالابلند
(بُ لَ) (ص مر.)۱- آن که قدش دراز باشد، بلندقد، بلندقامت.۲- طولانی تر ا...
ب
معین
بالطبع
(بِ طَّ) (ق.) طبعاً، از روی سرشت.
ب
معین
بالابر
(بَ) (اِ.) آسانسور.
ب
معین
بالش
(~.) (اِ.) واحد مقیاس برای زر و سیم.
ب
معین
بالابان
(اِ.) طبل، نقاره.
ب
معین
بالرین
(لِ یَ) (اِ.) رقاصة حرفهای.
ب
معین
بالا کردن
(کَ) (مص م.) بزرگ کردن (فرزند).
«
‹
33
34
35
36
37
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها