جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بالش
(~.) (اِ.) واحد مقیاس برای زر و سیم.
ب
معین
بالابان
(اِ.) طبل، نقاره.
ب
معین
بالرین
(لِ یَ) (اِ.) رقاصة حرفهای.
ب
معین
بالا کردن
(کَ) (مص م.) بزرگ کردن (فرزند).
ب
معین
بالتبع
(بِ تَّ) (ق.) تبعاً، درنتیجه.
ب
معین
بالا نمودن
(نِ دَ) (مص ل.) نشان دادنِ قد و قامت خود.
ب
معین
بالت
(لِ) (اِ.) یکی از هنرهای ترکیبی و آن تجسم و نمایش یک موضوع است به وسی...
ب
معین
بالا غیرتاً
(غِ رَ تَ نْ) (ق.) از روی جوانمردی و گذشت.
ب
معین
بالاپوش
(اِمر.)۱- پوششی که هنگام خواب بر روی خود اندازند، لحاف.۲- جامهای که ر...
ب
معین
بالا دادن
(دَ) (مص ل.) بزرگ نمودن، بزرگ جلوه دادن.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها