جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بالابلند
(بُ لَ) (ص مر.)۱- آن که قدش دراز باشد، بلندقد، بلندقامت.۲- طولانی تر ا...
ب
معین
بان
(اِ.) درختی با برگهای سبز و لطیف و خوشبو که از دانههای آن روغن مع...
ب
معین
بالکانه
(نِ) (اِ.)۱- پنجرة فلزی.۲- بام، بام بلند.
ب
معین
بامیه
(یِ) (اِ.)۱- گیاهی با برگهای پهن پنجه مانند، شبیه برگ ختمی، میوه اش س...
ب
معین
بالون
(لُ) (اِ.) کرهای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و ...
ب
معین
بامی
(مَ) (ص.) درخشان، صفت و عنوان شهر بلخ.
ب
معین
بالوعه
(عِ) (اِ.) چاه، فاضل آب.
ب
معین
بامه
(مَ)(اِ. ص.) ریش دراز و انبوه، مردی که ریش دراز دارد.
ب
معین
بالوایه
(یِ) (اِ.) پرستو.
ب
معین
بامزد
(زَ)(اِ.)طبل یا نقاره که بامداد مینواختند.
«
‹
36
37
38
39
40
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها