جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بالیده
(دِ) (ص مف.) نمو کرده، رشد یافته.
ب
معین
بانداژ
(اِ.) زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (فره...
ب
معین
بالیدن
(دَ) (مص ل.)۱- رشد و نمو کردن.۲- فخر کردن.
ب
معین
باند
(اِ.)۱- نوار، رشته.۲- محل فرود هواپیما: باند فرودگاه.۳- دسته، گروه: ب...
ب
معین
بالکن
(کُ) (اِ.)۱- ایوان. مهتابی.۲- طبقة بالای تئاتر یا سینما.۳- ایوان کوچک...
ب
معین
بان
(اِ.) درختی با برگهای سبز و لطیف و خوشبو که از دانههای آن روغن مع...
ب
معین
بالکانه
(نِ) (اِ.)۱- پنجرة فلزی.۲- بام، بام بلند.
ب
معین
بامیه
(یِ) (اِ.)۱- گیاهی با برگهای پهن پنجه مانند، شبیه برگ ختمی، میوه اش س...
ب
معین
بالون
(لُ) (اِ.) کرهای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و ...
ب
معین
بامی
(مَ) (ص.) درخشان، صفت و عنوان شهر بلخ.
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها