جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بان
(اِ.) درختی با برگهای سبز و لطیف و خوشبو که از دانههای آن روغن مع...
ب
معین
بالکانه
(نِ) (اِ.)۱- پنجرة فلزی.۲- بام، بام بلند.
ب
معین
بامیه
(یِ) (اِ.)۱- گیاهی با برگهای پهن پنجه مانند، شبیه برگ ختمی، میوه اش س...
ب
معین
بالون
(لُ) (اِ.) کرهای بزرگ که پوشش آن از پارچه یا چرم غیرقابل نفوذ است و ...
ب
معین
باهو
(اِ.)۱- چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند.۲- بازو.
ب
معین
باهه
(هِ) (اِ.) تالاب، آبگیر.
ب
معین
باهم
(هَ)۱- (اِمر.) به اتفاق، با یکدیگر.۲- (ص مر.) مجتمع، متحد.
ب
معین
باکوره
(رِ یا رَ) (ص.)۱- اول هر چیز.۲- میوة نورس، نوبر، ج. باکورات. بواکیر.
ب
معین
باکلاس
(کِ) (ص.)۱- ویژگی آن که مقررات و آداب اجتماعی را به خوبی رعایت میکند...
ب
معین
باکفایت
(کِ یَ) (ص مر.) کافی، باعرضه، شایسته. مق بی کفایت.
«
‹
39
40
41
42
43
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها