جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بایت
(اِ.) کوچکترین گروه واحد اطلاعاتی در یک کامیپوتر که ظرفیت حافظة کامپی...
ب
معین
بثر
(بَ) (اِ.) جوش و دانة ریز که روی پوست پیدا شود.
ب
معین
ببین و بترک
(بِ نُ بِ تَ رَ) (اِ.) نوعی مهره که برای دفع چشم زخم بر کلاه یا گردن ک...
ب
معین
بث
(بَ ثّ) (مص م.)۱- بیان کردن.۲- آشکار کردن.۳- برانگیختن.
ب
معین
ببرگ
(بِ بَ) (ص.) مهیّا، فراهم بودن وسایل زندگی.
ب
معین
بتکده
(بُ کَ دِ) (اِمر.) بتخانه، بت پرستان.
ب
معین
ببر بیان
(بَ رِ بَ) (اِ.) جامهای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ به تن میکرد.
ب
معین
بتونه
(بَ نِ) (اِ.) = بتانه: خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که بر...
ب
معین
ببر
(بَ) (اِ.) جاندار پستاندار گوشتخوار از تیرة گربه سانان با پوست خزدار ر...
ب
معین
بتون آرمه
(~. مِ) (اِمر.) بتون مسلح، بتونی که در آن میلههای آهنی گذارند تا استو...
«
‹
42
43
44
45
46
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها