جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بجا
(بِ) (ص مر.) شایسته، لایق، درخور، به موقع.
ب
معین
بخس
(بَ) (ص.)۱- زراعت دیم.۲- ارزان، ناچیز.
ب
معین
بحلی
(بِ حِ) (مص ل.) حلالیت طلبیدن، حلال کردن.
ب
معین
بج
(بَ) (اِ.)۱- درون دهان.۲- لُپ.
ب
معین
بخرد
(بِ رَ) (ص مر.) خردمند، حکیم.
ب
معین
بحرانی
(~.) (ص نسب.) منسوب به بحران.۱- تغییر حالت و آشفتگی مریض.۲- وضع غیرعا...
ب
معین
بختیار
(بَ) (ص مر.) با اقبال، خوشبخت.
ب
معین
بحران
(بُ) (اِ.) آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی، بالاترین مرحلة یک جریان.
ب
معین
بختی
(بُ) (اِ.) شتر قوی هیکل دو کوهانه.
ب
معین
بحر
(بَ) (اِ.)۱ - دریا. ج. بحار.۲- وزن شعر.
«
‹
47
48
49
50
51
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها