جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
باباغوری
(اِمر.) (عا.)۱- نوعی کوری که چشم ورم کرده، بزرگ تر از حد معمول میشود....
ب
معین
باادب
(اَ دَ) (ص مر.) دارای ادب، مؤدب. مق بی ادب.
ب
معین
باحوصله
(حُ صَ لِ) (ص مر.) شکیبا، باصبر.
ب
معین
باتلاق
(اِ.) = باطلاق: پهنة زمینی که به علت نداشتن راه زه کشی، رطوبت در آن ا...
ب
معین
باحورا
(اِ.) شدت حرارت در تموز است.
ب
معین
باتری
(اِ.) = باطری: مجموعهای است از چند واحد الکتروشیمیایی یا انباره که ...
ب
معین
باحور
(اِ.) بخاری را گویند که در هوای گرم از زمین برخیزد، گرمای سخت.
ب
معین
باتره
(تَ رَ) (اِ.) دف، دایره.
ب
معین
باحفاظ
(حِ) (ص.) با شرم، باحیا.
ب
معین
باتجربه
(تَ رِ بِ) (ص مر.) مجرب، کاردان.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها