جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بابزن
(زَ) (اِ.) سیخ کباب.
ب
معین
بااهمیت
(اَ هَ مّ یَّ) (ص مر.) ارجمند، باارزش. مق بی اهمیت.
ب
معین
باخدا
(خُ) (ص مر.) مؤمن، باتقوا، خداشناس.
ب
معین
باجربزه
(جُ بُ ز ِ) (ص مر.) لایق، شایسته، با قدرت، مدیر.
ب
معین
باخته
(تِ) (ص مف.)۱- مغلوب در بازی.۲- شکست خورده در جنگ.۳- آن چه در قمار ببا...
ب
معین
باج سبیل
(جِ س ِ) (اِمر.)با زور و قلدری و به ناحق پول و وجه یا جنس و امثال آن ...
ب
معین
باختن
(تَ) (مص ل.)۱- مغلوب شدن در قمار یا بازی.۲- از بین رفتن تمام یا بخشی ا...
ب
معین
باج خانه
(نِ) (اِمر.) گمرک، محل گرفتن باج.
ب
معین
باختر
(تَ) (اِ.) مغرب.
ب
معین
باج بگیر
(بِ) (ص مر.) باج گیر، کسی که به سبب زور و نفوذ خود از دکان دارها و غیر...
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها