جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بختور
(بَ وَ) (ص.) خوشبخت، بختیار.
ب
معین
بحت
(بَ) (ص.) ناب، ساده، ویژه.
ب
معین
بختو
(بُ تُ) (اِ.)۱- رعد، تندر.۲- هر چیز غرنده.
ب
معین
بحبوحه
(بُ حِ) (اِ.) میان، وسط.
ب
معین
بدآزمون
(~. زِ) (ص.) بدسابقه، نابکار.
ب
معین
بخشنامه
(بَ مِ) (اِمر.) حکم یا دستوری که از طرف مسؤلین سازمان برای اطلاع تمام ...
ب
معین
بد بردار
(بَ. بَ) تحمل کنندة بدان، کسی که سعة صدر دارد.
ب
معین
بخشش
(بَ ش ِ) ۱- (اِمص.)داد، دهش.۲- انعام.۳- (اِ.) تقدیر، سرنوشت.
ب
معین
بد انداختن
(~. اَ تَ)(مص ل.)۱- بداندیشی کردن، بنای بدی کردن.۲- آزار رساندن.
ب
معین
بخشداری
(~.)۱- (حامص.) عمل و شغل بخشدار.۲- (اِ.) محلی که بخشدار در آن حوزة خود...
«
‹
48
49
50
51
52
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها