جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بر
(~.) (اِ.) = بیر. ویر:۱- حفظ.۲- به خاطر نگاه داشتن.
ب
معین
بر سری
(~. سَ)(حر اض.)علاوه بر، اضافه بر.
ب
معین
بذی
(بَ) (ص.) بی شرم، شوخی کن، ناسزاگو.
ب
معین
بر سر آوردن
(~. سَ. وَ دَ) (مص م.) برتر داشتن.
ب
معین
بذله گوی
(~.) (اِفا.)آدم شوخ، خوش - محضر.
ب
معین
بربری
(بَ بَ) (اِ.) نوعی نان ایرانی گرد یا بیضی کلفت تر از تافتون با رویة مع...
ب
معین
براعت استهلال
(~ِ اِ تِ) (اِمر.)آن است که شاعر یا نویسنده در ابتدای شعر یا نوشتة خو...
ب
معین
بربر
(بِ بِ) (ق.) حالتی است برای نگاه کردن و آن مستقیم و معنی دار به کسی یا...
ب
معین
براعت
(بَ عَ) (مص ل.) = برائت:۱- برتری و کمال از حیث زیبایی و دانش.۲- پاک ش...
ب
معین
براوو
(بِ وُ) (صت.) آفرین، مرحبا.
«
‹
61
62
63
64
65
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها