جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
برادر خوانده
(~. خا دِ) (اِمر.) مردی که او را به اخوت برگزیده باشند.
ب
معین
بران
(بُ رّ) (ص.) دارای خاصیت یا توانایی بریدن.
ب
معین
برادر اندر
(~. اَ دَ) (اِمر.) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و م...
ب
معین
براق شدن
(بُ. شُ دَ) (مص ل.) خشمگین شدن، با خشم به کسی نگاه کردن.
ب
معین
برادر
(بَ دَ) (اِ.) پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو ب ا شخص مش...
ب
معین
براق
(~.) (اِ.)۱- اسب تیزرو.۲- مرکب رسول الله.
ب
معین
برات شدن
(~. شُ دَ)(مص ل.) به دل خطور کردن.
ب
معین
بربستن
(بَ بَ تَ) (مص م.) مقید کردن.
ب
معین
برافراشتن
(~. اَ تَ) (مص م.)۱- بالا بردن پرچم.۲- بنا کردن ساختمان.
ب
معین
برات
(بَ) (اِ.) نوشتهای است که به موجب آن دریافت یا پرداخت پول را به دیگری...
«
‹
62
63
64
65
66
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها