جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
براز
(بَ) (اِ.) گُوِه، تکه چوبی که هنگام شکافتن چوب دیگر، در میان شکاف میگ...
ب
معین
براندی
(بِ) (اِ.) نوعی مشروب انگلیسی.
ب
معین
براری
(بَ) (اِ.) جِ بری ؛ صحراها، خشکیها.
ب
معین
برانداز کردن
(~. کَ دَ) (مص م.)۱- وارسی کردن، سنجیدن.۲- نگریستن، دقت کردن.
ب
معین
براده
(بُ دِ) (اِ.) خرده ریز از چوب یا فلز که به هنگام تراشیدن یا بریدن بر ...
ب
معین
برانداختن
(بَ اَ تَ) (مص م.)۱ - از بین بردن.۲- سرنگون کردن.۳- سنجیدن.
ب
معین
برادر خوانده
(~. خا دِ) (اِمر.) مردی که او را به اخوت برگزیده باشند.
ب
معین
بران
(بُ رّ) (ص.) دارای خاصیت یا توانایی بریدن.
ب
معین
برادر اندر
(~. اَ دَ) (اِمر.) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و م...
ب
معین
برداشت
(بَ) (مص مر.)۱- جمع آوری محصول.۲- صبر، بردباری.۳- پیشرفت و ترقی.۴- عمل...
«
‹
64
65
66
67
68
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها