جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
برغمان
(بَ غَ) (اِ.) مار بزرگ، اژدها.
ب
معین
برلیان
(بِ رِ) (اِ.) الماس تراش داده شده.
ب
معین
برغلانیدن
(بَ غَ دَ) (مص م.) = ورغلانیدن: برانگیختن، تحریض کردن.
ب
معین
برقی
(بَ) (ص نسب.)۱- مربوط به برق.۲- ویژگی آن چه با برق کار میکند.۳- برق...
ب
معین
برغست
(بَ غَ) (اِ.) گیاهی است خودرو و بیابانی با گلهای ریز و سفید مانند اسف...
ب
معین
برقع
(بُ قَ) (اِ.) روی بند، نقاب. ج. براقع.
ب
معین
برغ
(بَ) (اِ.) بندی باشد که از چوب و خاشاک و خاک و گل در برابر آب ببندند، ...
ب
معین
برق
(بَ) (اِ.)۱- درخشش، ۲- الکتریسته.۳- صاعقه.۴- جر قهای که در اثر نزدیک...
ب
معین
برعکس
(بَ عَ) (ق مر.) برخلاف، به عکس آن چه گفته شد.
ب
معین
برفک
(بَ فَ) (اِ.)۱- ورقة نازکی از برف که در یخچالها و دستگاههای سرد کنند...
«
‹
73
74
75
76
77
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها