جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
باحال
(ص مر.) شوخ و سرزنده، دل چسب، شاداب.
ب
معین
باخه
(خِ) (اِ.) لاک پشت، سنگ پشت.
ب
معین
باجی
(اِ.)۱- خواهر، همشیره.۲- زنی ناشناس.۳- خادمه.
ب
معین
بادبان
(اِمر.)۱- پارچهای که به دکل کشتی بندند تا با وزیدن باد کشتی به حرکت د...
ب
معین
باد نوروز
(دِ نُ)(اِمر.) لحنی از موسیقی قدیم.
ب
معین
بادبادک
(دَ) (اِ.) بازیچهای با یک چارچوب سبک و پوششی نازک از کاغذ یا مادة دیگ...
ب
معین
باد نشسته
(نِ تِ) (ص مر.) کسی که غرور و تکبر از سرش به در رفته.
ب
معین
بادانگیز
( اَ ) (اِفا.) غرورآور، تکبرآور.
ب
معین
باد عقیم
(~ِ عَ) (اِمر.) بادی که برای هلاک قوم عاد فرستاده شد.
ب
معین
بادامه
(مِ) (اِ.)۱- پیلة ابریشم.۲- هر جنس گرانبها و نفیس.
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها