جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
برگ بو
(~.) (اِمر.) گیاهی از تیرة غارها جزو تیرههای نزدیک به آلالهها که به ...
ب
معین
برگزار
(بَ گُ) (ص.) اجرا شده، انجام شده.
ب
معین
برگ
(~.) (اِ.)۱- اندامی از گیاه که از جوانههای روی ساقه یا شاخه پدید می...
ب
معین
برگریزان
(بَ) (اِمر.) زمانی که برگهای درختان به زمین فرومی ریزد، پاییز، خزان.
ب
معین
برکی
(بَ رَ) (ص نسب. اِمر.) بافتهای از پشم شتر که درویشان از آن کلاه دوزند...
ب
معین
برگرفته
(~. گِ رِ تِ) (ص مف.)۱- برداشته شده.۲- ربوده.۳- رانده، محو شده.
ب
معین
برکه
(بِ کِ) (اِ.) آبگیر، تالاب.
ب
معین
بری
(بَ رِّ) (ص نسب.) بیابانی، دشتی.
ب
معین
برگرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص م.)۱- برداشتن.۲- از جایی به جایی نقل کردن.۳- جدا کرد...
ب
معین
برکمینه
(~. کَ نِ)(ق مر.) دست کم، حداقل.
«
‹
84
85
86
87
88
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها