جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بریان
(بِ) (ص.)۱- برشته.۲- کباب شده.
ب
معین
بزرک
(بَ رَ) (اِ.) دانة گیاه کتان که از آن روغن گیرند.
ب
معین
برینه
(بِ نَ) (اِ.) سوراخ.
ب
معین
بری ء
(بَ) (ص.)۱- بی گناه.۲- بیزار، برکنار.
ب
معین
بزدل
(بُ. دِ) (ص مر.) ترسو، جبان.
ب
معین
برینش
(بُ نِ) (اِمص.)۱- قطع، برش.۲- راندن شکم، اسهال.
ب
معین
بزداغ
(بِ یا بُ) (اِ.) ابزاری که به وسیلة آن زنگ آیینه، تیغ و مانند آن را بز...
ب
معین
برین
(بَ) (ص نسب.) اعلی، بالایی.
ب
معین
بزباش
(بُ) (اِ.) نوعی آبگوشت که با گوشت بُز، حبوبات، سبزی و مواد دیگر درست ک...
ب
معین
بریل
(بِ رِ) (اِ.) خط ویژة نابینایان که حروف آن به صورت نقطههای برجستهاس...
«
‹
86
87
88
89
90
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها