جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بزیچه
(بُ چِ) (اِمصغ.)۱- بزغاله.۲- سه پایة قصاب و سلاخ.
ب
معین
بزم
(بَ) (اِ.) جشن و طرب و مهمانی.
ب
معین
بزیشه
(بَ یا بُ شِ) (اِ.) تفالة کنجد.
ب
معین
بزغه
(بَ زَ غِ) (اِ.) چلپاسه، مارمولک.
ب
معین
بسته داشتن
(~. تَ)(مص م.) مقید ساختن.
ب
معین
بساک
(بَ) (اِ.)۱- تاجی از گلها و ریاحین که پادشاهان و بزرگان روزهای عید و...
ب
معین
بساط درآوردن
(بَ. دَ. وَ دَ) (مص ل.) کنایه از: اَلَم شنگه راه انداختن.
ب
معین
بسته بندی
(~. بَ) (حامص.) عمل بستن اشیا به صورت جعبهها و قوطیها و مانند آن.
ب
معین
بساویده
(بِ دِ) (ص مف.) لمس شده.
ب
معین
بساط انداختن
(~. اَ تَ) (مص م.)۱- اسباب فروختنی را در مکانی پهن کردن.۲- فرش انداخت...
«
‹
92
93
94
95
96
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها