جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بساوایی
(بِ) (حامص.) لمس.
ب
معین
بستری
(بِ تَ) (ص نسب.) مریض، بیمار، ناخوش.
ب
معین
بسان
(بِ) (ق مر.) مانند، شبیه، نظیر.
ب
معین
بسترآهنگ
(~. هَ) (اِ.)۱- لحاف، نهالی.۲- چادر شبی که بر روی بستر کشند.
ب
معین
بسامد
(بَ مَ) (مص مر.)۱- شمارش دفعههای چیزی در مدت معین یا دفعههای کاربرد ...
ب
معین
بستر
(بِ تَ) (اِ.)۱- تُشک، جای خواب.۲- پهنه، ساحت.۳- زمینه و امکان برای کا...
ب
معین
بسامانی
(بِ) (حامص.) اصلاح، درست کرداری.
ب
معین
بستاوند
(بُ وَ) (اِ.) زمین پشته پشته.
ب
معین
بسامان
(بِ) (ص مر.)۱- مرتب، آماده.۲- آسوده خاطر.
ب
معین
بستانکار
(بِ) (ص فا.) طلبکار.
«
‹
94
95
96
97
98
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها