بایگانی‌های ب - صفحه ۹۷ از ۱۷۷

ب معین

(~. هَ) (اِ.)۱- لحاف، نهالی.۲- چادر شبی که بر روی بستر کشند.

ب معین

(بَ مَ) (مص مر.)۱- شمارش دفعه‌های چیزی در مدت معین یا دفعه‌های کاربرد ...

ب معین

(بِ تَ) (اِ.)۱- تُشک، جای خواب.۲- پهنه، ساحت.۳- زمینه و امکان برای کا...

ب معین

(بِ) (حامص.) اصلاح، درست کرداری.

ب معین

(بُ وَ) (اِ.) زمین پشته پشته.

ب معین

(بِ) (ص مر.)۱- مرتب، آماده.۲- آسوده خاطر.

ب معین

(بِ) (ص فا.) طلبکار.

ب معین

(بَ سّ) (ص.) خندان، گشاده رو.

ب معین

(بُ)(اِ.)۱- باغ.۲- باغ میوه. ج. بساتین.

ب معین

(بَ لَ) (اِمص.) دلاوری، شجاعت.

سایدبار