جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بسوده
(بَ دِ)(ص مف.)۱ - دست زده.۲ - مالیده.۳- لمس کرده شده.
ب
معین
بسزا
(بِ سَ یا سِ) (ص مر.) سزاوار، شایسته.
ب
معین
بسودن
(بَ دَ) (مص م.)۱- دست سائیدن.۲- سودن، لمس کردن.
ب
معین
بسراق
(بُ) (اِ.) زبرجد.
ب
معین
بسنگ
(بِ سَ) (ص.) باوقار، باشکوه.
ب
معین
بسرآمدن
(بِ. سَ. مَ دَ) (مص ل.)۱- به پایان رسیدن.۲- مردن، درگذشتن.۳- به هوش آم...
ب
معین
بسنده کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)۱- قانع شدن، خشنود شدن.۲- اکتفا کردن.
ب
معین
بسر بردن
(~. بُ دَ) (مص م.)۱- گذراندن، سپری کردن وقت.۲- بردن تا به انتها.
ب
معین
بسنده
(بَ سَ دِ)۱- (ص.)کافی، بس.۲- شایسته.
ب
معین
بسر آوردن
(~. وَ دَ) (مص ل.)۱- تحمل کردن.۲- سازگار شدن، ساختن.۳- به پایان رساندن...
«
‹
97
98
99
100
101
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها