جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تارم
(رَ یا رُ)(اِ.)۱ - خانة چوبین.۲- چوب بست که برای انگور و دیگر گیاهان ر...
ت
معین
تار و مار شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) از هم پاشیده شدن.
ت
معین
تارس
(رِ) (اِفا. ص.) مرد با سپر، سپردار.
ت
معین
تار و مار
(~.) (اِمر.) = تال و مال: پراکنده، از هم پاشیده.
ت
معین
تارتن
(تَ)۱ - (ص فا.)بافنده.۲- (اِ.) عنکبوت.۳- کرم ابریشم.
ت
معین
تار و تور
(~.) (ص مر.)۱- بسیار تیره.۲- ذره ذره، ریزه ریزه.
ت
معین
تاریخچه
(چِ) (اِمصغ.) تاریخ کوتاه و مختصر.
ت
معین
تارتار
(اِ. ص.) پاره پاره، ریزه ریزه.
ت
معین
تار و تنبک
(رُ تُ بَ) (اِمر.)۱- تار همراه تنبک.۲- آلات ضرب و نوازندگی.
ت
معین
تاریخ هجری
(~. هِ) (ص نسب.) تاریخی که مبدأ آن سال هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مد...
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها