جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تار و تور
(~.) (ص مر.)۱- بسیار تیره.۲- ذره ذره، ریزه ریزه.
ت
معین
تاریخچه
(چِ) (اِمصغ.) تاریخ کوتاه و مختصر.
ت
معین
تارتار
(اِ. ص.) پاره پاره، ریزه ریزه.
ت
معین
تار و تنبک
(رُ تُ بَ) (اِمر.)۱- تار همراه تنبک.۲- آلات ضرب و نوازندگی.
ت
معین
تاریخ هجری
(~. هِ) (ص نسب.) تاریخی که مبدأ آن سال هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مد...
ت
معین
تاربام
(اِمر.) صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد.
ت
معین
تار شدن
(شُ دَ) (مص ل.) تیره شدن، تاریک گشتن.
ت
معین
تاریخ میلادی
(~.) (ص نسب.) تاریخی که زمان شروع آن تولد حضرت عیسی میباشد.
ت
معین
تارانیدن
(دَ) (مص م.) نک تاراندن.
ت
معین
تار
(اِ.)۱- رشته، نخ.۲- یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه، پنج تار و دستهای...
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها