جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تاریخ هجری
(~. هِ) (ص نسب.) تاریخی که مبدأ آن سال هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مد...
ت
معین
تاربام
(اِمر.) صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد.
ت
معین
تار شدن
(شُ دَ) (مص ل.) تیره شدن، تاریک گشتن.
ت
معین
تاریخ میلادی
(~.) (ص نسب.) تاریخی که زمان شروع آن تولد حضرت عیسی میباشد.
ت
معین
تارانیدن
(دَ) (مص م.) نک تاراندن.
ت
معین
تار
(اِ.)۱- رشته، نخ.۲- یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه، پنج تار و دستهای...
ت
معین
تازیدن
(دَ)۱- (مص ل.) تاختن، دویدن.۲- حمله کردن.۳- (مص م.) دوانیدن.
ت
معین
تازانه
(نِ) (اِ.) شلاق، تازیانه.
ت
معین
تازیانه
(نِ) (اِ.) شلاق، تسمة چرمی که با آن چهارپایان را هنگام تاختن بزنند.
ت
معین
تازانده
(دِ) (ص مف.) دوانیده، دوانده.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها