جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تله بست
(تَ لِ بَ) (اِمر.) چوب بست.
ت
معین
تمادح
(تَ دُ) (مص م.)یکدیگر را ستودن.
ت
معین
تلوین
(تَ) (مص م.)۱- رنگ به رنگ کردن.۲- اسلوب سخن را تغییر دادن و متنوع ساخ...
ت
معین
تمثیل
(تَ) (مص م.)۱- مثال آوردن.۲- تشبیه کردن.
ت
معین
تمالک
(تَ لُ) (مص ل.) خویشتن دار بودن.
ت
معین
تمثل
(تَ مَ ثُّ) (مص ل.)۱- داستان زدن، مثال آوردن.۲- شبیه چیزی شدن.۳- قصاص...
ت
معین
تماشی
(تَ) (مص ل.) با هم راه رفتن.
ت
معین
تمثال
(تَ) (مص ل.) مثل زدن، مثل آوردن.
ت
معین
تماشاگر
(~. گَ) (اِمر.) بیننده، ناظر، کسی که تماشا میکند.
ت
معین
تمرکز
(تَ مَ کُ) (مص جع.) گرد آمدن در یک جا، گرد آوردن در یک جا.
«
‹
160
161
162
163
164
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها