جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تماشاگر
(~. گَ) (اِمر.) بیننده، ناظر، کسی که تماشا میکند.
ت
معین
تمرکز
(تَ مَ کُ) (مص جع.) گرد آمدن در یک جا، گرد آوردن در یک جا.
ت
معین
تمتمام
(تَ تَ) (ص.) کسی که به علت تند حرف زدن، سخنش فهمیده نمیشود.
ت
معین
تماشاچی
(~.) (ص مر. اِمر.) کسی که نمایش، بازی یا مسابقهای را تماشا کند.
ت
معین
تمرغ
(تَ مَ رُّ) (مص ل.) در خاک غلتیدن، از درد به خود پیچیدن.
ت
معین
تمتم
(تُ تُ) (اِ.) منگولهای که از موی دم گاومیش هندی درست میکردند و آن را...
ت
معین
تماشاخانه
(~. نِ) (اِمر.) جایی که در آن هنرپیشگان داستانی را به نمایش درآوردند،...
ت
معین
تمرد
(تَ مَ رُّ) (مص ل.) سرپیچی کردن، نافرمانی.
ت
معین
تمتع
(تَ مَ تُّ) (مص ل.) برخوردار شدن، بهره مند شدن.
ت
معین
تماشا
(تَ) ۱- (مص م.) دیدن، نگاه کردن.۲- (مص ل.) گردش کردن، راه رفتن.
«
‹
162
163
164
165
166
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها