جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تمشا
(تِ) (مص ل.) راه رفتن.
ت
معین
تمسک
(تَ مَ سُّ) ۱- (مص ل.) چنگ زدن، دستاویز قرار دادن.۲- (اِ.) سند، حجت.
ت
معین
تمسخر
(تَ مَ خُ) (مص م.) مسخره کردن، ریشخند زدن.
ت
معین
تموک
(تَ) (اِ.) نوعی تیر که دارای پیکان پهن باشد.
ت
معین
تملیح
(تَ) (مص م.)۱- نمک ریختن.۲- سخن ملیح گفتن.
ت
معین
تمول
(تَ مَ وُّ) (مص ل.) توانگر شدن، ثروتمند شدن.
ت
معین
تملیت
(تَ) (اِ.) یک لنگة بار، بار کمی که بر بالای استر یا الاغ بگذارند و بر ...
ت
معین
تن تن
(تَ تَ) (اِمر.)۱- وزن اجزای آواز موسیقی.۲- از ارکان تقطیع.۳- نغمه، سرو...
ت
معین
تموز
(تَ) (اِ.)۱- گرمای سخت، زمان بودن خورشید در برج سرطان.۲- نام ماه اول ...
ت
معین
تملک
(تَ مَ لُّ) (مص ل.) دارا شدن، مالک شدن.
«
‹
165
166
167
168
169
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها