جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تموز
(تَ) (اِ.)۱- گرمای سخت، زمان بودن خورشید در برج سرطان.۲- نام ماه اول ...
ت
معین
تملک
(تَ مَ لُّ) (مص ل.) دارا شدن، مالک شدن.
ت
معین
تن بها
(تَ. بَ) (اِمر.) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق ...
ت
معین
تموج
(تَ مَ وُّ) (مص ل.) موج زدن.
ت
معین
تملق
(تَ مَ لُّ) (مص ل.) چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن.
ت
معین
تن آسانی
(تَ) (حامص.)۱- آسودگی، رفاه.۲- تندرستی.۳- خوشگذرانی، تن پروری.
ت
معین
تمهیل
(تَ) (مص م.) زمان دادن، مهلت دادن.
ت
معین
تملص
(تُ مَ لُّ) (مص ل.)۱- رهایی یافتن، رستن.۲- لیز خوردن، از دست افتادن.
ت
معین
تناوم
(تَ وُ) (مص م.) خود را به خواب زدن.
ت
معین
تناسل
(تَ سُ) (مص ل.) فرزند زادن، تولید نسل.
«
‹
168
169
170
171
172
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها