بایگانی‌های ت - صفحه ۱۷۶ از ۲۳۲

ت معین

(~. گَ) (اِمر.) پولی که در صندوق اداره یا هر شرکتی می‌گذارند تا در موا...

ت معین

(تَ تِ) (اِ.) پردة عنکبوت.

ت معین

(تَ خا) (اِمر.)۱- سرمایه، پول نقد.۲- مال و متاع.

ت معین

(تَ) (مص م.)۱- آگاه کردن.۲- مجازات کردن.

ت معین

(تَ یِ یا یَ) (مص م.) دور کردن، دور ساختن.

ت معین

(تَ دِ) (ص مف.)۱- جنبیده، لرزیده.۲- بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخت...

ت معین

(تَ نَ حِّ) ۱- (مص ل.) دور شدن، دوری جستن.۲- (اِمص.) دوری.

ت معین

(تَ دَ) (مص ل.)۱- جنبیدن.۲- فرو ریختن ساختمان.

ت معین

(تَ نَ نُ) (مص ل.) آواز از سینه برآوردن.

ت معین

(تَ بَ) (اِ.) طبق چوبی بزرگ که بقالان در آن میوه یا اجناس دیگر ریزند.

سایدبار