جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تندرو
(تُ. رُ) (ص فا.)۱- آن که در حرکت و رفتن سریع باشد.۲- بی باک، بی پروا.
ت
معین
تنجیز
(تَ) (مص م.) روا کردن، رو - گردانیدن.
ت
معین
تنبور
(تَ) (اِ.) سازی است مانند سه تار دارای کاسهای کوچک و دستهای دراز.
ت
معین
تندرست
(تَ دُ رُ) (ص مر.) سالم، صحیح.
ت
معین
تنجیده
(تَ دِ) (ص مف.) به خود پیچیده، در هم فشرده.
ت
معین
تنبه
(تَ بَ) (اِ.) چوب پشت در، کلون.
ت
معین
تندر
(تُ دَ) (اِ.) رعد، آسمان غرش.
ت
معین
تنجیدن
(تَ دَ) (مص ل.) درهم فشرده شدن، به خود پیچیدن.
ت
معین
تندخو (ی)(((.)
(ص مر.)بدخلق، خشمگین.
ت
معین
تنجنده
(تَ جَ دَ یا دِ) (ص فا.) = تنجیدن: به خود پیچنده، درهم فشرده، ترنجنده....
«
‹
175
176
177
178
179
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها