جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنسک
(تَ نَ سُّ) (مص ل.) عابد شدن، پارسا شدن.
ت
معین
تندور
(تُ دُ) (اِ.) نک تندر.
ت
معین
تنغیص
(تَ) (مص م.)۱- تیره گردانیدن.۲- بر هم زدن عیش کسی.
ت
معین
تنسم
(تَ نَ سُّ) (مص ل.)۱- جستجو کردن.۲- دم زدن، نفس کشیدن.
ت
معین
تنده
(تُ دَ) (اِ.) برگِ نورسته، غنچه.
ت
معین
تنغص
(تَ نَ غُّ) (مص ل.)۱- تیره شدن.۲- تیره و ضایع شدن زندگی.
ت
معین
تنسق
(تَ سُ) (اِ.) معربِ تنسخ، هر چیز گرانبها و نفیس.
ت
معین
تندم
(تَ نَ دُّ) (مص ل.) پشیمان شدن، پشیمانی خوردن.
ت
معین
تنعم راندن
(~. دَ) (مص ل.)خوش - گذرانی کردن، عیاشی کردن.
ت
معین
تنسته
(تَ نَ تَ یا تِ) (اِ.) بافتة عنکبوت.
«
‹
178
179
180
181
182
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها