جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنوره
(تَ رِ) (اِ.)۱- دودکش، لولة حلبی که روی سماور گذارند تا دود را خارج کن...
ت
معین
تنقب
(تَ نَ قُّ) (مص ل.) روبند بستن.
ت
معین
تنکیل
(تَ) (مص م.) عقوبت کردن.
ت
معین
تنور
(تَ نَ وُّ) (اِ.) (مص ل.) روشن شدن.
ت
معین
تنقاد
(تَ) (مص م.) جدا کردن پول سره از ناسره.
ت
معین
تنکیس
(تَ) (مص م.) واژگون کردن، سرازیر ساختن.
ت
معین
تنودن
(تَ دَ) (مص م.) نک تنیدن.
ت
معین
تنفیذ
(تَ) (مص م.)۱- نفوذ دادن.۲- روان و اجرا کردن فرمان.
ت
معین
تنکیر
(تَ) (مص م.) مجهول کردن، ناشناس ساختن.
ت
معین
تنو
(تَ نُ) (اِ.) نیرو، توانایی.
«
‹
181
182
183
184
185
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها