جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنقیط
(تَ) (مص م.) حروف را نقطه دار کردن.
ت
معین
تنوق
(تَ نَ وُّ) (مص ل.)۱- نیکو گردانیدن غذا و لباس.۲- خوش سلیقگی.۳- رنج ب...
ت
معین
تنقیص
(تَ) (مص م.)۱- کم شمردن.۲- ناقص کردن.
ت
معین
تنوع
(تَ نَ وُّ) (مص ل.) گوناگون شدن.
ت
معین
تنقیح
(تَ) (مص م.)۱- پاکیزه کردن.۲- اصلاح کردن کلام از عیب و نقص.
ت
معین
تنوز
(تَ نُ) (اِ.) شکاف، چاک، تنوزه هم گویند.
ت
معین
تنقل
(تَ نَ قُّ) (مص ل.)۱- از جایی رفتن.۲- نقل و آجیل خوردن.
ت
معین
تنگ
(~.) (اِ.)۱- لنگة بار، عدل، جوال.۲- تسمهای که به کمر اسب یا الاغ بند...
ت
معین
تنوره
(تَ رِ) (اِ.)۱- دودکش، لولة حلبی که روی سماور گذارند تا دود را خارج کن...
ت
معین
تنقب
(تَ نَ قُّ) (مص ل.) روبند بستن.
«
‹
182
183
184
185
186
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها