جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنگ سالی
(تَ) (حامص.) خشک سالی، کمیابی و گرانی ارزاق.
ت
معین
تنگوزییل
(تَ) (اِمر.) سال خوک، نام سال دوازدهم از سالهای دوازده گانة ترکی.
ت
معین
تنگ داشتن
(~. تَ) (مص ل.) بر کسی سخت گرفتن.
ت
معین
ته نشست
(تَ. نِ شَ)۱- (مص مر.) رسوب کردن مواد موجود در آبها.۲- (اِمر.) مادها...
ت
معین
تنگه
(تَ گِ) (اِمر.) شاخهای از دریا واقع بین دو خشکی که دو دریا را به هم م...
ت
معین
تنگ حال
(~.) (ص.) نادار، بی بضاعت.
ت
معین
ته صدا
(تَ. صِ) (اِ.) صدای اندکی خوش، آواز اندکی خوش.
ت
معین
تنگنا
(تَ) (اِمر.)۱- تنگی، ضیق.۲- جای تنگ.
ت
معین
تنگ تنگ
(تَ. تَ) (ق.) بار بار، بسیار زیاد.
ت
معین
ته رنگ
(تَ. رَ) (اِمر.) آستر، رنگی که ابتدا به روی تابلو میزنند و بعد رنگ اص...
«
‹
184
185
186
187
188
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها