جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنگ کسی گرفتن
(~. کَ. گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) احتیاج شدید و فوری به توالت رفتن.
ت
معین
تنی
(تَ) (ص نسب.)۱- منسوب به یک تن.۲- از یک پدر. مق ناتنی.
ت
معین
تنگ چشمی
(~. چَ) (اِمص.) بُخل، حسادت.
ت
معین
تنگیاب
(تَ) (ص مر.) کمیاب، نادر.
ت
معین
تنگ چشم
(~. چَ یا چِ) (ص مر.) بخیل، ممسک.
ت
معین
تنگی
(تَ) (حامص.)۱- کم عرضی، کم پهنایی.۲- سختی، رنج.۳- ق حطی.
ت
معین
تنگ سالی
(تَ) (حامص.) خشک سالی، کمیابی و گرانی ارزاق.
ت
معین
تنگوزییل
(تَ) (اِمر.) سال خوک، نام سال دوازدهم از سالهای دوازده گانة ترکی.
ت
معین
تنگ داشتن
(~. تَ) (مص ل.) بر کسی سخت گرفتن.
ت
معین
ته نشست
(تَ. نِ شَ)۱- (مص مر.) رسوب کردن مواد موجود در آبها.۲- (اِمر.) مادها...
«
‹
185
186
187
188
189
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها