جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنیده
(تَ دِ) (ص مف.) بافته، منسوج.
ت
معین
تنگ کلاغ پر
(~. کَ. پَ) (ق مر.) (عا.) آخر شب، نزدیکیهای صبح.
ت
معین
تنیدن
(تَ دَ) (مص م.)۱- بافتن.۲- تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم.
ت
معین
تنگ کسی گرفتن
(~. کَ. گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) احتیاج شدید و فوری به توالت رفتن.
ت
معین
تنی
(تَ) (ص نسب.)۱- منسوب به یک تن.۲- از یک پدر. مق ناتنی.
ت
معین
تنگ چشمی
(~. چَ) (اِمص.) بُخل، حسادت.
ت
معین
تنگیاب
(تَ) (ص مر.) کمیاب، نادر.
ت
معین
تنگ چشم
(~. چَ یا چِ) (ص مر.) بخیل، ممسک.
ت
معین
تهکم
(تَ هَ کُّ) (مص ل.)۱- دست انداختن.۲- خشم گرفتن.۳- پشیمانی خوردن.۴- وی...
ت
معین
تهدید
(تَ) (مص م.) ترسانیدن، بیم دادن.
«
‹
186
187
188
189
190
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها