جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
ته دیگ
(تَ) (اِمر.) ورقهای از برنج، سیب - زمینی یا نان که در ته دیگ چسبیده ...
ت
معین
تنگری
(تَ گَ) (اِ.) خدا.
ت
معین
ته دوزی
(تَ) (حامص.) دوختن ورقهای کتاب به وسیلة نخ یا سیم.
ت
معین
تنگدل
(~. دِ) (ص مر.) اندوهگین، افسرده.
ت
معین
ته بندی
(تَ. بَ) (حامص.)۱- خوردن اندکی غذا برای رفع گرسنگی.۲- ته دوزی کتاب یا ...
ت
معین
تنگدستی
(~. دَ) (حامص.) تهی دستی، بی چیزی.
ت
معین
ته
(تَ) (اِ.) پایین، زیر، قعر.
ت
معین
تنگدست
(~. دَ)(ص مر.)کنایه از: تهی دست، فقیر.
ت
معین
تهمت
(تُ مَ) (اِ.) بدگمانی، افترا.
ت
معین
تهاون
(تَ وُ) (مص ل.)۱- کوتاهی کردن، سهل انگاری کردن.۲- خوار شمردن.
«
‹
186
187
188
189
190
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها