جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تازانده
(دِ) (ص مف.) دوانیده، دوانده.
ت
معین
تازی
(اِ.) سگ شکاری.
ت
معین
تازاندن
(دَ) (مص م.) دواندن، تاختن.
ت
معین
تازگی کردن
(زِ. کَ دَ)(مص ل.)۱- گشاده رویی کردن.۲- گرم پرسیدن، خوش آمد گفتن.
ت
معین
تازان
۱ - (ص فا.) در حال تاختن.۲- (ق.) به تاخت، باسرعت.
ت
معین
تازگی
(زِ)۱- (حامص.) تازه بودن، نو.۲- خرمی، طراوت.۳- (ق.) جدیداً، اخیراً.
ت
معین
تاز
(اِ.)۱- امرد، مخنث.۲- فرومایه، سفله.۳- محبوب، معشوق.
ت
معین
تاشکل
(کِ) (اِ.) نک زگیل.
ت
معین
تازه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.)۱- زنده کردن.۲- بارونق کردن. تعمیر کردن.
ت
معین
تاریکی
(حامص.)۱- تیرگی، سیاهی.۲- گرفتگی چهره در اثر خشم یا اندوه.۳- جهل، ناد...
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها