جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تهمتن
(تَ هَ تَ) (ص مر.)۱- دارای تنی نیرومند.۲- شجاع، لقب رستم.
ت
معین
تهاویل
(تَ) جِ تهویل.
ت
معین
تهمت
(تُ مَ) (اِ.) بدگمانی، افترا.
ت
معین
تهاون
(تَ وُ) (مص ل.)۱- کوتاهی کردن، سهل انگاری کردن.۲- خوار شمردن.
ت
معین
تهم
(تَ) (ص.)۱- پرزور، نیرومند.۲- شجاع، دلیر.
ت
معین
تهانی
(تَ) (مص ل.) ج. تهنیت ؛ شادباشها، تبریکها.
ت
معین
تهلیل
(تَ) (مص ل.) لااله الاالله گفتن.
ت
معین
تهالک
(تَ لُ) ۱- (مص ل.) باز افتادن، افتادن، تساقط.۲- تمایل یافتن در حین راه...
ت
معین
تهلکه
(تَ لُ کِ) (مص ل.) هلاک شدن، نابود گشتن.
ت
معین
تهافت
(تَ فَ) (مص ل.)۱- پیاپی افتادن.۲- بر یکدیگر افتادن.
«
‹
188
189
190
191
192
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها