جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
توسنی
(~.) (حامص.) سرکشی، نافرمانی.
ت
معین
توز
(اِ.) = توژ: پوست درخت خدنگ.
ت
معین
تورات
(تُ) (اِ.)۱- به معنی اخص، به اسفار خمسة عهد عتیق (تکوین، خروج، احبار،...
ت
معین
توسن
(تُ سَ)(ص.)۱- وحشی، رام ناشونده.۲- اسب سرکش و رام ناشدنی.
ت
معین
توریه
(تُ یِ) (مص م.) پوشانیدن حقیقت.
ت
معین
تور
(اِ.)۱- پارچة نخی نازک و لطیف و سوراخ سوراخ.۲- نوعی دام برای صید ماهی ...
ت
معین
توسم
(تَ وَ سُّ) (مص م.)۱- به فراست دریافتن.۲- وسمه کشیدن.
ت
معین
توریسم
(اِمص.) مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره، گردشگری، ج هان...
ت
معین
تودیع
(تُ) (مص م.)۱- وداع کردن، بدرود گفتن.۲- سپردن چیزی نزد کسی.
ت
معین
توسل
(تَ وَ سُّ) (مص ل.) دست به دامان شدن.
«
‹
198
199
200
201
202
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها