جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
توفال
(اِ.) تختههای نازک و باریکی که به سقف اتاق میکوبند و سپس روی آن را ک...
ت
معین
توشی
(اِ.) مهمانی که در آن هر کس خوراک خود را با خود بیاورد.
ت
معین
توف
(تُ) (اِ.) سر و صدا، غلغله.
ت
معین
توشکان
(اِ.) گلخن، آتشدان گرمابه.
ت
معین
توغل
(تَ وَ غُّ) (مص ل.)۱- دور رفتن.۲- فرو رفتن در امری.۳- مبالغه کردن.
ت
معین
توشک
(شَ) (اِ.) نک تشک.
ت
معین
تونل
(نِ) (اِ.) گذرگاه ساخته شده در اعماق زمین و زیر کوه که برای عبور قطار...
ت
معین
توقیر
(تُ) (مص م.)۱- بزرگ داشتن، تعظیم کردن.۲- بردبار شمردن.
ت
معین
تون تاب
(ص فا.) کسی که در آتشدان حمام، آتش افروزد.
ت
معین
توقیت
(تُ) (مص م.) وقت معین کردن.
«
‹
204
205
206
207
208
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها