جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
توله
(لِ) (اِ.) نوزاد سگ.
ت
معین
تکاور
(تَ وَ) (ص مر.)۱- دونده.۲- اسب تندرو.۳- افراد ورزیده و آموزش دیدة نظام...
ت
معین
تک تک
(تَ تَ) (ق مر.) یکی یکی، فرداً فرد.
ت
معین
تویل
(تَ) (ص.)۱- کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد.۲- پیشانی، فرق سر.
ت
معین
تکانیده
(تَ دِ) (ص مف.) تکانده.
ت
معین
تک
(~.) (اِ.)۱- گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم با...
ت
معین
تویدن
(تَ دَ) (مص ل.) گرم شدن، داغ گشتن.
ت
معین
تکانیدن
(تَ دَ) (مص م.) نک تکاندن.
ت
معین
تژ
(تِ) (اِ.) برگ درخت یا گیاه نورسته.
ت
معین
توکیل
(تُ) (مص م.) کسی را وکیل خود کردن.
«
‹
208
209
210
211
212
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها