جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تکاسل
(تَ سُ) (مص ل.) کاهلی نمودن، خود را به کسالت زدن.
ت
معین
تپش
(تَ پِ) (اِمص.) اضطراب، بی قراری.
ت
معین
تکاثف
(تَ ثُ) (مص ل.) انبوه شدن، ستبر گشتن.
ت
معین
تپاک
(تَ) (اِ.) اضطراب، بی قراری.
ت
معین
تکاثر
(تَ ثُ) (مص ل.)۱- افزون گشتن، فراوان شدن.۲- بر زیادی مال فخر کردن.
ت
معین
تپانیدن
(تَ دَ) (مص م.) نک تپاندن.
ت
معین
تکاتب
(تَ تُ) (مص ل.) نامه نوشتن به یکدیگر.
ت
معین
تپانچه
(تَ چِ)(اِمر.)۱ - سیلی، آسیب.۲- نوعی اسلحة گرم.
ت
معین
تکاب
(تَ) (اِ.)۱- زمینی که آب در آن بماند.۲- دره.۳- ته آب، قعر آب.۴- جنگ، ن...
ت
معین
تپاندن
(تَ دَ) (مص م.) چپاندن، چیزی را به زور در ظرفی جا دادن.
«
‹
211
212
213
214
215
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها