جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تیریز
(تِ) (اِ.)۱- چاک جامه.۲- بال و پر مرغان.۳- شاخ جامه.
ت
معین
تیراژ
(اِ.) شمارگان، واحدی برای شمارشِ روزنامه، مجله و کتابی که در یک نوبت ...
ت
معین
تیسیر
(تَ) (مص م.) آسان کردن، سهل کردن.
ت
معین
تیرگان
(رْ یا رَ) (اِ.) جشنی که ایرانیان در روز سیزده از ماه تیر (تیر روز) بر...
ت
معین
تیرآهن
(هَ) (اِمر.) آهنی با ضخامت بالا که دارای کاربردهای ساختمانی و صنعتی اس...
ت
معین
تیسر
(تَ یَ سُّ) (مص ل.) آسان شدن.
ت
معین
تیرکمان
(کَ) (اِمر.) بازیچة کودکان به صورت قطعة کوچک چرم یا لاستیکی که دو سوی ...
ت
معین
تیر کشیدن
(کِ دَ) (مص ل.) درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو میکنند...
ت
معین
تیس
(تَ) (اِ.) بز نر.
ت
معین
تیرکش
(کَ) نک ترکش.
«
‹
221
222
223
224
225
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها