جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تیزپا
(ص مر.) چابک.
ت
معین
تیرک زدن
(رَ. زَ دَ) (مص ل.) جهیدن آب یا مایعی دیگر از سوراخی ریز.
ت
معین
تیر
(اِ.) بخش، بهره، نصیب.
ت
معین
تیزویر
(حامص.) تیزهوش، هوشیار.
ت
معین
تیرک
(رَ) (اِمصغ.)۱- تیر کوچک.۲- ستون چادر و خیمه.۳- جهش خون از رگ یا آب از...
ت
معین
تیخ
(اِ.) = تیغ: هرچیز که سر آن تیز باشد.
ت
معین
تیزهوش
(ص مر.) هوشیار، هوشمند.
ت
معین
تیره پشت
(~. پُ) (اِمر.) ستون فقرات، ۳۳ مهره که از زیر گردن تا کمر قرار دارد.
ت
معین
تیزنا
(اِمر.) لبة تیز تیغ.
ت
معین
تیره روز
(~.) (ص مر.) بدبخت.
«
‹
223
224
225
226
227
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها