جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تیرست
(رَ) (اِ.) سیصد، عدد سیصد.
ت
معین
تیزتاو
(ص مر.) تندخو، بدخو.
ت
معین
تیررس
(رَ) (اِ.) مقدار مسافتی که تیر بتواند به هدف برسد.
ت
معین
تیزبین
(ص فا.) دقیق، کنجکاو.
ت
معین
تیرتخش
(تَ) (اِمر.) تیر آتشبازی، آنچه که به شکلهای مختلف درست کرده، در آن با...
ت
معین
تیغ زدن
(زَ دَ)۱- (مص م.) دمیدن آفتاب.۲- (عا.) از کسی پول یا مالی را به زور یا...
ت
معین
تیزاب
(اِمر.) اسیدنیتریک، مایعی است بی رنگ و تندبو. همة فلزات غیر از طلا را ...
ت
معین
تیرباران
(اِمر.) کشتن محکومین با گلوله.
ت
معین
تیغ
(اِ.)۱- شمشیر، هر چیز بُرُنده.۲- خار.۳- بلندی کوه.۴- شعاع آفتاب. ؛~ ...
ت
معین
تیز کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- برنده کردن.۲- خشمگین کردن.
«
‹
223
224
225
226
227
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها