جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تاک
(اِ.) درخت انگور.
ت
معین
تب بر
(تَ. بُ) (ص فا.) چیزی که تب را قطع کند.
ت
معین
تاژک
(ژَ) (اِ.) رشتة دراز و باریک که در برخی جانوران تک سلولی و نیز بعضی با...
ت
معین
تب
(تَ) (اِ.)۱- بالا بودن دمای بدن در اثر بیماری. ۲- مجازاً هیجان، شور و ...
ت
معین
تاژ
(اِ.)۱- خیمه، سراپرده.۲- لطیف، نازک.
ت
معین
تاییدن
(دَ) (مص ل.) تأمل کردن.
ت
معین
تاچه
(چِ) (اِمصغ.) یک لنگه از خورجین، جوال، کیسهای بزرگ که بر پشت چهارپایا...
ت
معین
تبختر
(تَ بَ تُ) (مص ل.) خرامیدن، نازیدن.
ت
معین
تباعد
(تَ عُ) (مص ل.) از یکدیگر دوری کردن.
ت
معین
تبحر
(تَ بَ حُّ) (مص ل.) بسیار دانا بودن، در علمی مهارت بسیار داشتن.
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها