جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تبختر
(تَ بَ تُ) (مص ل.) خرامیدن، نازیدن.
ت
معین
تباعد
(تَ عُ) (مص ل.) از یکدیگر دوری کردن.
ت
معین
تبحر
(تَ بَ حُّ) (مص ل.) بسیار دانا بودن، در علمی مهارت بسیار داشتن.
ت
معین
تباعت
(تَ عَ) (مص ل.) پیروی کردن.
ت
معین
تبحج
(تَ بَ حُ ج ُ) (مص ل.)۱- فخر کردن، مباهات.۲- شادی کردن.
ت
معین
تباشیر
(تَ) (اِ.)۱- مادهای سفید رنگ که از درون نی هندی گیرند. در گذشته در طب...
ت
معین
تبعیض
(تَ) ۱- (مص م.) تقسیم و جدا کردن بعضی را از بعضی.۲- (اِمص.) بعضی را بر...
ت
معین
تبشی
(تَ) (اِ.) سینی، طَبَق فلزی.
ت
معین
تبرز
(تَ بَ رُّ) ۱- (مص ل.) برتری یافتن، پیشی جستن.۲- برآمدن به صحرا برای ق...
ت
معین
تبعید
(تَ) (مص م.)۱- دور کردن، راندن.۲- کسی را از شهر بیرون کردن، به جاهای ...
«
‹
28
29
30
31
32
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها