جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تبقیه
(تَ یَ یا یِ) (مص م.) گذاشتن، بجا ماندن، ماندن، باقی گذاشتن.
ت
معین
تبصبص
(تَ بَ صْ بُ) ۱- (مص ل.) دم جنبانیدن.۲- (اِمص.) چاپلوسی.
ت
معین
تبرزین
(تَ بَ) (اِمر.) نوعی سلاح به شکل تبر که در گذشه در پهلوی زین میبستند ...
ت
معین
تبغیض
(تَ) ۱- (مص م.) دشمن گردانیدن کسی را با دیگری.۲- (اِمص.) ایجاد دشمنی ؛...
ت
معین
تبشیر
(تَ) (مص م.) بشارت دادن، مژده آوردن.
ت
معین
تبرزد
(تَ بَ زَ) (اِ.) = طبرزد:۱- قند یا نبات سفت و سخت.۲- نمک بلوری.
ت
معین
تبعیض
(تَ) ۱- (مص م.) تقسیم و جدا کردن بعضی را از بعضی.۲- (اِمص.) بعضی را بر...
ت
معین
تبشی
(تَ) (اِ.) سینی، طَبَق فلزی.
ت
معین
تبرز
(تَ بَ رُّ) ۱- (مص ل.) برتری یافتن، پیشی جستن.۲- برآمدن به صحرا برای ق...
ت
معین
تبعید
(تَ) (مص م.)۱- دور کردن، راندن.۲- کسی را از شهر بیرون کردن، به جاهای ...
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها