جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تبرز
(تَ بَ رُّ) ۱- (مص ل.) برتری یافتن، پیشی جستن.۲- برآمدن به صحرا برای ق...
ت
معین
تبعید
(تَ) (مص م.)۱- دور کردن، راندن.۲- کسی را از شهر بیرون کردن، به جاهای ...
ت
معین
تبش
(تَ بِ) (اِمص.)۱- گرمی، حرارت.۲- تابش، فروغ.
ت
معین
تتمه
(تَ تِ مِّ) (اِ.) باقی مانده از چیزی.
ت
معین
تبویب
(تَ) (مص م.) باب باب کردن کتاب و نوشته، تقسیم کردن کتاب به فصول.
ت
معین
تتماج
(تُ) (اِ.) نوعی آش که با آرد گندم میپزند.
ت
معین
تبوراک
(تَ) (اِ.)۱- طبل کوچک.۲- دف، دایره.
ت
معین
تتق
(تُ تُ) (اِ.) چادر، پردة بزرگ.
ت
معین
تبه
(تَ بَ) (ص. اِ.) تباه.
ت
معین
تتری
(تُ یا تَ) (اِ.) سماق.
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها